- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
نسلهای آینده چه تصّوری خواهند داشت از اینکه در یک دورانی ، آدمیان از عشق و دلتنگی و غم و خوشی و پست و بلندِ روزگارِ خویش قلم بروی کاغذ میرقصانیدند. روزگار گذشته انبوه از نامههاییست که فریاد میزنند «ای تاریخ ما را به یاد داشته باش»
وقتی از قُنداقْ ، با گوشی یا که با تبلت رشد میکنند چه خواهند فهمید که کسانی یک زمانی چه چیزها که در هیئتِ واژهها به کسانی دیگر نگفتهاند؟
یک تمناست یا یک رویا یا یک آرزو که کاش میشد نامه نوشتن نرود از یادها. کاش نامه مینوشتند آدمها برای هم ، کاش نامه مینوشتیم برای هم. مگر نه این است که دورهای از تاریخ معاصر خودمان را در نامههای کسان خواندهایم؟ چه عیب داشت که بعدِ پوسیدنِ استخوانهایمان زیر خاک ، کسانی هم تاریخ ما را از خلالِ نامههایمان میخواندند؟ این نامهها گاه نامه فقط نبودهاند ، یک قالبِ ادبی بودهاند ، هنر میخواست که کسی از عشق و از شور و از بدحالی و از هر چیزِ خود بنویسد : آنطور که روزگار خود را به کسی گفته باشد و یا گاه حال و احوالِ ناخوشاش را پنهان کرده باشد.
باریْ ، از یاد نبرم اینکه پَسِ پشتِ این رودهدرازیها و نوستالژیها و سیاههنویسیهای این تکافتاده که منام ، نامهایست از ونسان ونگوگ به برادرِ خود تئو ونگوگ. به تاریخِ اوت سال ۱۸۸۰ از کسم [Cuesmes] که روستاییست در بلژیک. فارسیِ آقای رضا فروزی. .
خود را زیادْ در نوشتهها و نامههای آن نقّاشِ غمگین جستهام . این نامه هم که نوشتهام در عکسْ ، بیشک یکی از جدّیترینِ این همذاتپنداریِ شوربختانه یا خوشبختانهست.
ــ
#vincentvangogh #rezaforouzi
#ونسان_ونگوگ #رضا_فروزی
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
نظرات
ارسال یک نظر