مرگِ ناصر ملک مطیعی فقط مرگِ یک شخص که یعنی مرگِ یک آدم نیست ، مرگِ یک دورهای از تاریخ معاصرِ ایران است. مرگِ دورهای که ریشه در دلِ تاریخِ فرهنگِ سنتیِ ایران داشت: مرگِ او شاید نمادی از مرگِ خوی عیّاریست و جوانمردی. همه او را با کلاه و کت و شلوارش ، نیمچه اخماش و هیبت و شکوهِ تنِ ورزیدهاش در جوانی به یاد میآوریم. ترسیمِ شمایلی از مردانگیای معاصر از جنسِ پهلوانهای شاهنامه ناصر ملک مطیعی اگرچه در شمارِ زیادی از آن فیلمها که نه فارسی بود و نه فیلم و درست یا غلط آنها را به همین دلیل «فیلمفارسی» میگفتند بازی کرد امّا او فیلمهایی بر خلافِ آن جریان[یعنی در موجنوی سینمای ایران] هم داشت ، او در قیصر بازی کرد و هم در طوقی و سهقاپ و چند فیلمِ عالی و ماندگارِ دیگر. زمانی که او «فرمان»ِ فیلمِ «قیصر» شد ، جوانِ اوّلِ سینمای ایرانْ فردین بود. فردینِ همان فیلمفارسیها که نه متر و معیار زیبایی شناسانه داشتند و نه نشانی از روشنفکریِ زمانهی خود. و فیلمِ قیصر تیرِ خلاصی بود بر آن جنس از سینما: یعنی پایانی برای فیلمفارسیها و شروعِ دورانی جدید: موجنوی سینمای ایران و جریانِ سینمای روش...
نظرات
ارسال یک نظر