- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
دیشب بود که قبلِ خوابی که نمیآمد شمارهی دوّم جُنگِ فلکالافلاک را که سال ۵۱ زیرِ نظرِ غلامحسین نصیریپور چاپ شدهاستْ باز کردم تا چند صفحهای بخوانم. از هر اهلِ واژهی خوبی که در مخیّلهتان بیاید چیزکی دارد. صفحهی اوّل نوشتاری از نیما داشت در شعر و شاعری ــیحتمل از حرفهای همسایه یا همچین چیزی: دقیق یادم نیستــ
میگفت: «بدونِ خلوت با خود، شعرِ شما تطهیر نمییابد و آنچه را که باید باشد، نخواهد بود. به هر اندازه در خودتان خلوت داشته باشید به همان اندازه این کیفیت بیشتر حاصل آمده است. از این حرفِ کودکانه و جوانفریب بگذرید که شعر از جمعیت ساخته میشود. کسی که معترف به این است خودِ منم ، اما شاعر این کالا را که از جمعیت میگیرد در خلوتِ خود منظم و قابل ارزش میکند.»
خب طبیعی بود که به یادِ ریلکه بیفتم [همین نوشتارِ در عکس] از آن کتابِ درخشانی که آقای پرویز ناتل خانلری به فارسی در آورده است. خیلی میانهی خوبی داشتند نیما و خانلری که اینقدر هم زیاد همزمان به یادم میآیند! ــاهل دل میدانند چه میگویمــ
باری ، خانلری میگوید این خلوتی که ریلکه میگوید همان خلوتِ ظاهری نیست بلکه خلوتِ ذهن و رواناست. آنکه در پیِ نام است و به قضاوت دیگران دربارهی کارِ خود محلی میگذارد را بهاین خلوت راهی نیست.
ــ
بودلر عزیز هم در شعر منثوری به نامِ [Les Foules] که یعنی «جمعیت» ؛ میگوید: «ازدحام، انزوا : اصطلاحاتی همارز و تعویضپذیر نزدِ شاعرِ فعال و بارور. کسی که نمیداند چگونه انزوایش را با انبوهِ مردمان پُر کند ، بههمان اندازه نیز نمیداند چگونه در میانِ جمعیتْ تنها باشد.» شاعر را روحِ سرگردانی در پیِ حلول در کالبدی میداند بودلر
ـــ
تلاقیِ کلماتِ از کتابهای جدا جداست در یک ذهنِ شلوغِ وحشی که رخصتِ نشست و تهنشینشدنِ توفانِ واژگان را هم به خود نمیدهد. اینجا علاوهی این چهارراهِ برخوردِ واژهها این هم بود که شاعر اگر شاعر باشد ، پاریس و برلین و یوش و مادرید برنمیدارد ، یک چیزهایشان ابدیست ، مشترک است انگار
ــ
سلامتم پیشِ او ، پیشِ مامان
ـــ .
.
[#راینر_ماریا_ریلکه #پرویز_ناتل_خانلری #نیما_یوشیج#شارل_بودلر #غلامحسین_نصیری_پور#فرهاد_مرادپور #امید_مهرگان]
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
نظرات
ارسال یک نظر