یکشنبه ، چهارم ذیالحجهی ۱۳۲۱ ، یادداشتِ محمدعلیفروغی [حجرهی آقا شیخ حسن] ، صفحهی ۱۲۱
این خرداد که رفت و این تیرِ بیوفا که با اوییم را من فقط خواندم ، با کتابها همبستر میشدم و تا میتوانستم دور میشدهام از نَفَسها ، کنار میکشیدهام از کسان. از انبوهِ خواندهها یادداشتهای فروغی را هر چه بود دیگر تمام کردم ، یعنی دیگر جستهگریختهخواندن نبود ، تماماش کردم و در طول راه دیدم که او در حاشیههاست که بینهایت جذاب مینماید. او را در حاشیههاست که بیشتر دوست دارم. گاه بسانِ مردیست اتوکشیده که بدش نمیآید کمی بینزاکتی کند ، بد دهان باشد و گاه بسانِ پسربچهایست با شیطنتهای ایرانیِ ایرانی. آنجا که مثلن دختری زیبا میبیند ، شیطنتی میکند ، یا به لباس خانمها دقت میکند و نظر میدهد ، یا آنجا که در نافِ فرنگستان دلتنگیِ خانه و زن و بچه را میکند و یا آنجا که نمیتواند جلوی خود بگیرد و جلوی کتابفروشیها وسوسه میشود و کتاب میخرد و کتاب میخرد و فکرِ هیچ چیز را هم نمیکند.
این جاییست که با او همراه و همدلام من. این بیماریایست که در خاطراتِ تمامِ آنها که دوستشان دارم جستهام و دیدهام و خواندهام. .
یکجا در صفحهی ۱۲۶ مینویسد: «کتاب خریدن ، مرا خانه خراب کرد و نمیگذارد در امورِ مالیهی خودم ترتیبی بدهم. جلوگیری خودم را هم ندارم.» .
یا در صفحهی ۳۶۲ مینویسد: «عمده مانع من از پول جمع کردن خرید کتاب است که در من مرض است و نمیتوانم جلوی آن را بگیرم.»
.
ساده است به ظاهر ، نه امّا برای کسی که خودْ ، دچار باشد این جنون را. آنگاه دیگر چیزی ساده نخواهد بود. بل همذاتپنداریایست ارگاسموار برای کسی که دارد این مرض را و گاه مواجه است با کلامِ آنها که پرتاند به کلی از این ورطه ، که مثلن: «اینها که گرفتی را بخوان بعد کتاب جدید بگیر» که نه پاسخیست براش و نه توضیحی.
پناه باید برد بر نوشتارِ محمدعلیفروغی ، که لابلای یادداشتها بگوید که تنها نیستی
ـــ
باید انکار کرد یا که نوشت؟ نوشتن است که منتشر میکند ملال و رخوت را یا که انکار و ننوشتن است که نطفهاشان[ملال و رخوت را میگویم ای خواننده] را در دم خفه میکند؟ باید از عمر گران گفت که میگذرد خواهی نخواهی و یا از فکرِ آینده بودن؟ یا خسته از بارِ این بودن است که باید بروی کاغذ بیاید؟
ـــ
این «زجر روانام بود که اینچنین مرا شطحخوان کرد.»
.
ــ
[#محمدعلی_فروغی #ایرج_افشار #رضا_براهنی#ایرج_جنتی_عطایی
نظرات
ارسال یک نظر